شاید تنها ۱۵سالم بود که وارد این وبلاگ شدم
وقتی بر میگردم به عقب میبینم خیلی چیزا عوض شده
خیلی آدما دیگه تو زندگیم نیستن
چقد بچه بودم
چقد خام بودم
چقد ساده بودم
گاهی فکرم پر میکشه
به گذشته دلم خیلی میگیره
از یه طرفی هم از تجربه ها خوشحالم
هرچند که خیلی تلخ بودن
ادما از خودی ترین ها ضربه میخورن
درست از همونایی که اصلا انتضارشو ندارن
به هرحال چه خوب چه بد گذشت
و من قویتر شدم
همچنین عاقل تر...
سه سال گذشت و من درس های زیادی
ازین سه سال گرفتم
والان میدونم که باید تمام تصمیاتم ومنطقی بگیرم
نه احساسی
این سه سال بهم یاد داد زندگی
جای تلاش و کوششِ
جایی برای غم ها نیست
تو زندگی باید شاد بود
تا بتونیم با مشکلات بجنگیم
نبایدباهیچ مسئله ای کنار بیایم
باید جرئت اینو داشته باشیم که حلش کنیم
ضعیف بودن تو زندگی معنایی نداره
چون نمیشه به هیشکی تکیه
امیدمون و هیچوقت به اون بالایی از دست ندیم
چون خیلی جاها که انتظارشو نداریم یکهو همه چیو زیرو رو میکنه
از گذشته فقط باید درس گرفت و جایی برای افسوس نیست
نگران اینده هم نباید بود چون آدم از یه دقیقه بعد خودش خبر نداره
باید تو حال زندگی کرد
جوری که وقتی گذشت افسوسشو نخوری
و جوری که آیندتو بسازه
من الان ۱۸سالمه
یه ۱۸ساله با تجربه منطقی!
در طی زمان خیلی چیزا عوض میشن
ولی خاطره ها همچنان دست نخورده باقی میمونن...
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1